{معرفی کتاب و گزیدههایی از آن: سایت متمم}
انتشارات گمان چند سالی است دست به کاری ارزشمند زده است و مجموعهای از کتابها را تحت عنوان تجربه و هنر زندگی منتشر میکند.
محتوای این کتابها به سرپرستی و سرویراستاری خشایار دیهیمی تولید و تنظیم میشود.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم نوشتهی خانم اسلاونکا دراکولیچ، روزنامه نگار کروات است که در آن، به داستانها و ماجرای مرتبط با حضور کمونیسم در اروپای شرقی، با تاکید و توجه خاص بر زندگی زنان در آن دوران میپردازد.
اسلاونکا دراکولیچ، قطعاً منتقد کمونیسم است. این را در صفحه صفحهی کتابش میتوان دید.
اما در لابهلای نوشتههایش، نکتهی دیگری را هم به ظرافت و به دفعات مورد اشاره قرار میدهد: در کنار ساختارهای رسمی و سیستمها، انسانها هم با ضعفها و بیاخلاقیها و خودخواهیهای خود، به افزایش مشکلات و چالشها کمک میکنند. نباید سهم یکایکمان را در آنچه در اطرافمان میگذرد، نادیده بگیریم.
این کتاب، به کوشش سرکار خانم رویا رضوانی ترجمه شده است.
بخشهایی از کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»
داشتن ماشین رختشویی نوعی تجمل به حساب می آمد.
در زیر زمینِ ساختمانِ ما یک اتاق رختشویی بود که در آن یک لگنِ رختشوییِ بتونیِ خیلی بزرگ، و سه ماشین رختشوییِ نو وجود داشت.
اولش همه رخت هایشان را همانجا می شستند.
برنامه ای به در زده بودند و طبق آن برنامه هر خانواده هفته ای یک نوبت رخت هایش را می شست.
این ماشین ها زیاد عمر نکردند.
اگر بخواهم به ملایمت بگویم، همسایه ها چندان خوب از آنها مراقبت نکردند.
بالاخره هرچه باشد این ماشین ها جزو اموال شخصیِ هیچکس نبودند، بنابراین هیچکس خودش را مسئول نمی دانست که آنها را تعمیر یا آنها را تمیز کند.
اولین ماشین رختشویی بعد از حدود یک سال خراب شد.
مردم یواش یواش صندلی های شکسته، دوچرخه بچه، چتر آفتابی بزرگِ کنار دریا، زغال منقل، اسکی و تشک های به دردنخورشان را در اتاقِ رختشویی انبار کردند…
کم کم لگنِ بزرگ بتونی هم پر شد از مایحتاجِ زمستان: کیسه های سیب زمینی، فلفل سبز و قرمز و بشکه های چوبیِ کلمِ شور.
ما دقیقاً به این علت اتاقِ رختشوییِ مان را از دست داده بودیم که مال همه بود.
ولی حالا دیگر سطح زندگی در مملکت آنقدر بالا رفته بود که به جای آنکه چهل نفر مشترکاً از سه ماشینِ رختشویی استفاده کنند، هرکس میتوانست یک ماشینِ رختشوییِ وارداتی برای خودش بخرد _ اگرچه این خرید واقعاً ضرورتی نداشت و غیر منطقی بود.
حتی در مملکتِ خودمان هم تولید ماشینِ رختشویی را شروع کردند، اما این داخلی ها هم خیلی گران بودند.
در کمالِ تعجب مردم درست به همین دلیل سعی می کردند از این ماشین های داخلی بخرند، تا نشان بدهند که پولش را دارند…